سایه ات بر سر من حرف بزن
عشق آن نیست که بی تاب شوی
خویش از یاد بری مات شوی
عشق آن نیست که غم باد زنی
تکیه بر غم بزنی داد زنی
بغض غم آلوده ی من حرف بزن
سایه ات بر سر من حرف بزن
تو سرت سیز زمان می گذرد
بی کم و کاست جهان می گذرد
خنده بر لب بزن ای یارترم
به خدا از تو که بی تاب ترم
کار ما نیست که بر جنگ رویم
جوشن عقل بپوشیم و سر رزم رویم
رزم ما بزم نگاه من و توست
بزم بر پا بکن ای کار درست
بزم ما خنده ی شهد و شکرت
من فدای نگهت پیرهنت..
منبع : یادداشتهایی برای تو |برچسب ها :